سلام! یه پست جدید ۳ نفره ... این پست رو من (ارغوان) و مهدیه و نادیا چهارشنبه تو مدرسه نوشتیم...

دیروز یه اتفاق خیلیییی... باحال افتاد!!! سارینا و سهیلا که با هم دو قلو هستند ٬ جاشونو با هم عوض کردند ...! الآن توضیح میدیم...!!!

سارینا در آزمون تیزهوشان قبول شد ولی سهیلا با ۲ نمره اختلاف قبول نشد... .

نادیا : زنگ هنر هیچ خبری نبود... فقط هراز گاهی بچه ها یه نگاه به ردیف آخر مینداختن ! ولی زنگ ادبیات بچه ها داشتن سوتی می دادن!!!!!!!معلمم سوالی رو پر۳۰د که فقط خود سارینا میتونست درست جواب بده ...

سهیلا الآن تو مدرسه ی نمونه دولتیه. دیروز صبح یه دفعه دیدیم سهیلا به جای سارینا اومد مدرسه و سارینا هم رفت مدرسه سهیلا! برای این که به اصطلاح با دوستاشون حال کنند!!! از اونجایی که اونا خیلیییی ... شبیه همند هیچکدوم از معلما و بچه ها تشخیص ندادند

نادیا:اما من که سهیلا رو دیدم شناختمش...!!!

اونا جاهاشونو عوض کردند! وقتی به بچه ها گفتیم باور نمی کردند!!! سارا و مانا هم که هی می گفتند: خوش به حالتون! شما ها چقدر شبیه همید!!! آخه سارا و مانا که دوقلو اند اصلا بهشون نمیاد که خواهر باشند چه برسه به دو قلو! اصلا شباهت ندارند!

حالا امروز:

امروز کلا خیلی روز باحالی بود! زنگ اول ریاضی داشتیم! دبیر ریاضی خیلی.... شوخ شده بود! قبل از لین که بیاد من و سحر و مهدیه رفتیم دم پله ها پیشوازش!!!! بعد از یک ربع بالاخره آقا سلانه سلانه اومدند و ما هم دویدیم و رفتیم سر جاهامون نشستیم! منم در این حین به دلیل کفش سرم محکم با سر مثله گاو میش رفتم تو دیوار!!! حالا بماند ....!!!

وقتی روش به تخته بود من شروع کردم اداشو در آوردن. برگشت ولی من نفهمیدم اون برگشته و همینجور ادامه دادم به اداشو در آوردن! خدا رو شکر به روی خودش نیاورد!!! منو صدا کرد که برم پای تخته تا یه سوال رو جواب بدم. منم رفتم و جوابشو نوشتم. بعد دستمو تکون دادم تا گچ هاش بریزه. موقع برگشت به طرز افتضاحی تلو خوردم! یعنی سر خوردم ولی خودمو نگه داشتم!! دبیرمون گفت: خب خانوما! مثل اینکه اینجا رو با پیست اسکی فرزانگان اشتباه گرفته!! تا آخر زنگ خودمو نگه داشتم تا نخندم ولی بازم همه هی می خندیدیم! هر دفعه که خنده ام می گرفت دستمو با نوک اتود فشار میدادم تا دردم بیاد و نخندم! بعد از این که زنگ خورد دیدم دستم مثله دوش حموم قشنگ سوراخ سوراخ شده!!!!

تا آپ بعدی و خبرای بعدی بای!!!!!!